کد مطلب:5857 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

تناقض در فضائل
از احادیث متناقضی كه در «صحاح» یافت می شود این است كه در جایی، رسول خدا را بر تمام انبیا و پیامبران برتری می دهند و احادیث دیگری، حضرت موسی را آن قدر بالا می برند كه از مقام پیامبر خاتم نیز بالاتر می رود.

من به گمانم یهودیانی كه در زمان عمر و عثمان، اسلام آوردند، مانند كعب الاحبار و تمیم داری و وهب بن منبه، از زبان برخی از اصحاب، كه خیلی به آن ها علاقه مند بودند، مانند ابوهریره و انس بن مالك، چنین احادیثی را وضع كردند.

بخاری [1] از انس بن مالك داستانی طولانی نقل كرده كه حكایت از عروج پیامبر به آسمان های هفت گانه و رسیدن به سدرة المنتهی دارد و داستان واجب شدن پنجاه نماز بر محمّد و امتش را نقل می كند و این كه به خاطر حضرت موسی، نمازها پنج نماز شده است و سپس دروغ های صریح و كفر واضح و روشنی دارد كه خداوند پایین آمد و آمد تا به پیامبر نزدیك شد!!! و خرافات دیگر نیز دارد كه فعلاً آن چه برای ما مهم است این است كه نوشته است:

وقتی محمّد پا به آسمان هفتم گذاشت، حضرت موسی در آن جا بود كه خداوند او را تا آن جا بالا برده بود، پس موسی گفت: پروردگارا! گمان نمی كردم، كسی را بر من برتر گردانی؟!! [2]

و مسلم [3] و بخاری [4] داستان دیگری شبیه آن داستان نقل كرده كه حكایت از اسراء و معراج دارد.

در آن یادآور شده است كه موسی در آسمان ششم بود و ابراهیم در آسمان هفتم. و آن چه برای ما فعلاً مهم است، این قسمت است كه می گوید:

رسول خدا فرمود: به آسمان ششم رسیدیم. گفتند: این كیست؟ گفته شد: جبرئیل. گفتند: كی با تو است؟ گفت: محمّدصلی الله علیه وآله. گفتند: به سوی او ارسال شد؟ گفت: آری! گفته شد: خوش آمد و چه آمدن خوبی! پس من به سوی موسی رفتم و بر او سلام كردم. گفت: مرحبا به تو ای برادر و ای پیامبر. وقتی از آن جا گذشتم، گریست. از او سؤال شد: چرا گریه می كنی؟ گفت: پروردگارا! این نوجوانی كه پس از من مبعوث شده، امّتش به بهشت می روند بهتر از آن چه امتم به بهشت بروند!!!! [5]

هم چنین مسلم [6] از ابوهریره نقل كرده كه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

من سیّد و سرور مردم در روز قیامتم. می دانید چرا؟ تمام مردم از اولین و آخرین در یك صف، جمع می شوند كه دعوت كننده آنان را می شنود و دیده آنان را می بیند و آفتاب نزدیك می شود، پس حُزن و اندوه مردم را فرا می گیرد كه تاب و توانشان گرفته می شود و تحمّلشان از بین می رود. پس مردم می گویند: آیا نمی بینید چه بلایی بر سرتان آمده است؟ آیا نمی بینید كه چه كسی می خواهد شما را نزد پروردگارتان شفاعت كند؟ پس برخی مردم به برخی دیگر می گویند: نزد آدم بروید. پس نزد آدم می روند و می گویند: تو ابوالبشر و پدر تمام انسان ها هستی. خداوند تو را با دست خود آفریده و با روح خود در تو دمیده است، و به ملائكه دستور داده كه برای تو سجده كنند. بیا و نزد پروردگارت ما را شفاعت كن. مگر حال زار ما را نمی بینی؟ آدم می گوید: پروردگارم امروز چنان غضبی كرده است كه نه قبل از امروز و نه بعد از آن، چنین غضب خواهد كرد. و همانا او مرا از نزدیك شدن به آن درخت منع كرد و من نافرمانیش كردم! پس من به فكر خودم هستم. خودم! خودم! بروید نزد شخصی دیگر. بروید نزد نوح... به هر حال روایت بسیار طولانی است و ما بنابر خلاصه گویی داریم. روایت ادامه می دهد كه مردم نزد نوح سپس ابراهیم سپس موسی و پس از او عیسی می روند و هر یك می گوید: خودم! خودم! خودم! و گناه خویش را یادآور می شود، به جز عیسی كه هیچ گناهی را یادآور نمی شود ولی او هم می گوید: خودم! خودم! خودم! بروید نزد دیگری. بروید نزد محمّد. رسول خدا می گوید: پس نزد من می آیند، من روانه می شوم تا به زیر عرش می رسم و در آن جا برای پروردگارم به سجده می افتم. سپس خداوند از لطف و كَرَمش چنان به من لطف می كند، كه به هیچ كس بیش از من چنین عنایتی نكرده است. آن گاه گفته می شود: یا محمّد! سرت را بلند كن. بخواه هر چه را كه می خواهی، به تو داده می شود. و هر كه را می خواهی شفاعت كن. من سرم را بلند می كنم و می گویم: پروردگارا، امتم! پروردگارا، امتم! گفته می شود: یا محمّد! هر كس از امتت را كه هیچ حسابی بر آن ها نیست، از در راست بهشت وارد كن و آنان از سایر درها با مردم شریك اند. سپس فرمود: به آن خدایی كه جانم به دست او است سوگند، بین هر دو در از درهای خانه های بهشت، مثل ما بین مكه و حمیر یا مابین مكه و بصری است [7] .

در این احادیث، رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید كه او سیّد مردم در روز قیامت است و می فرماید به این كه موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! گمان نمی كنم، كسی را بر من برتری بدهی. و فرمود كه موسی علیه السلام گریست و گفت: پروردگارا! این نوجوانی كه پس از من مبعوث شده، امّتش به بهشت می روند به گونه ای كه برتر از بهشت رفتن امّت من باشد.

از بررسی این احادیث می فهمیم كه هیچ كدام از پیامبران و مرسلین از حضرت آدم گرفته تا نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام، نمی توانند نزد خداوند در روز قیامت شفاعت كنند و این شفاعت اختصاص به حضرت محمّدصلی الله علیه وآله دارد و ما هم به این مطلب كاملاً ایمان و اعتقاد داریم و او را برتر از تمام انسان ها می دانیم، ولی اسرائیلیان و یارانشان از بنی امیه نمی توانستند این فضیلت را برای محمّدصلی الله علیه وآله تحمّل كنند، لذا روایت هایی ساختند كه حضرت موسی علیه السلام را بر او برتری می بخشد كه در گذشته متذكر شدیم سخن موسی علیه السلام به محمّدصلی الله علیه وآله در شب اسراء و معراج و وقتی كه 50 نماز واجب شده بود و موسی به او گفت: شناخت من نسبت به مردم، بیش تر از تو است! تازه به این هم اكتفا نكردند كه روایت های دیگری در برتری موسی علیه السلام بر محمّدصلی الله علیه وآله و از زبان حضرت محمّدصلی الله علیه وآله خلق كردند. با هم بخوانیم:

بخاری [8] از ابوهریره نقل می كند كه گفت:

یك نفر مسلمان با یك نفر یهودی، برخورد زبانی با هم پیدا كردند. مسلمان در سوگندش گفت: قسم به خدایی كه محمّد را بر عالمیان برتری داده است. یهودی در جواب گفت: قسم به خدایی كه موسی را بر عالمیان برتری داده است. پس مسلمان دستش را برداشت و محكم بر صورت یهودی نواخت. آن یهودی نزد پیامبر رفت و از دست مسلمان شكایت كرد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: مرا بر موسی تفضیل و برتری ندهید چرا كه در روز قیامت مردم مدهوش می شوند. نخستین كسی كه به هوش می آید، من خواهم بود ولی نگاه می كنم می بینم موسی در كنار عرش ایستاده است. پس نمی دانم كه او هم از هوش رفته بوده و پیش از من به هوش آمده است یا این كه خداوند او را از دیگران مستثنی نموده است!! [9]

و در روایت دیگری، بخاری چنین نقل می كند:

مردی از یهودیان نزد پیامبر آمد كه سیلی به صورتش نواخته شده بود و گفت: یا محمّد! یكی از اصحابت از انصار، سیلی به صورتم زد. فرمود: او را نزد من بیاورید. وقتی آمد به او فرمود: چرا سیلی به صورتش زدی؟ گفت: یا رسول الله! من بر این یهودیان گذشتم، شنیدم كه او می گفت: قسم به خدایی كه موسی را بر تمام بشر برتری داده است. من پاسخ دادم: و بر محمّد نیز؟! و دیگر تاب تحمل نیاوردم و یك سیلی محكمی به گوشش نواختم.

فرمود: مرا در میان پیامبران بر نگزینید چرا كه در روز قیامت كه همه مردم از هوش می روند، اولین كسی كه به هوش می آید، من خواهم بود. پس موسی را می بینم كه ستونی از ستونهای عرش را دربر گرفته است و نمی دانم كه او قبل از من به هوش آمده یا این كه از هوش رفتنش در طور، برای او كافی بوده است [10] .

و هم چنین بخاری [11] از ابوهریره نقل كرده كه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

خدا لوط را رحمت می كند زیرا همواره به یك ركنی محكم پناه می برد و اگر هر آینه من آنقدر كه یوسف در زندان مانده بود، در زندان مانده بودم، به خواسته آنان جواب مثبت می دادم و ما از ابراهیم سزاوارتریم كه وقتی خداوند به او گفت: آیا ایمان نیاوردی؟ گفت: بلی! ولی می خواهم كه قلبم مطمئن شود.

و به این هم بسنده نكردند تا این كه رسول خدا را جزء تردیدكنندگان در سرنوشتش نزد پروردگارش قرار دادند. پس دیگر نه شفاعتی، نه مقام محمودی، نه برتری بر پیامبران و نه بشارت دادن به اصحابش به بهشت، چرا كه او از سرنوشت خویش در روز قیامت هم آگاه نیست!!

با من این روایت بخاری را بخوانید و تعجب كنید یا نكنید!

بخاری [12] از خارجة بن زید بن ثابت نقل می كند كه ام العلماء كه زنی از انصار بود، با پیامبر بیعت كرد و داستان وفات عثمان بن مظعون را نقل كرد تا آن جا كه گفت:

وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت و غسل داده شد و در لباس خودش كفن شد رسول خدا وارد شد. من گفتم: خدا رحمتت كند ای ابوسائب. من گواهی می دهم كه تو نزد خدا كرامت و منزلت داری. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: از كجا می فهمی كه خدا او را كرامت داده؟ گفتم: پدرم به قربانت ای رسول خدا. خدا او را كرامت نمی بخشد؟! فرمود: او به یقین رسیده بود و من به خدا برای او امید خیر دارم. ولی به خدا سوگند من كه رسول خدا هستم هم نمی دانم چه معامله ای با من خواهد شد.

آن زن گفت: دیگر به خدا پس از این، كسی را تزكیه نمی كنم [13] .

این به خدا سخن عجیبی است. اگر رسول خدا قسم می خورد كه نمی داند با او چه معامله ای خواهد شد، پس دیگر چه می ماند؟ و مگر نه خدای سبحان می فرماید: «بَلِ الانْسانُ عَلی نَفْسِه بَصیرَةٌ» [14] ؛ بلكه انسان بر نفس خویش، آگاه است.

و به پیامبرش می فرماید: «اِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحَاً مُبیناً - لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ، وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَ یَهْدِیَكَ صِراطَاً مُسْتَقیماً - وَ یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً» [15] ؛ ای پیامبر! ما با فتحی آشكار تو را پیروز گردانیدیم. تا از گناه آینده و گذشته تو درگذریم و نعمت خود را بر تو به حد تمام و كمال برسانیم و خداوند تو را به صراط مستقیم هدایت كرد و نصرتی با عزت به تو بخشید.

و اگر به بهشت رفتن مسلمانان، متوقف است بر پیروی و اطاعت از او و تصدیق او پس چگونه این حدیث را می توانیم باور كنیم كه از آن زشت تر نیست؟!

به خدا پناه می بریم از عقیده بنی امیه كه هرگز روزی معتقد به رسالت و پیامبری محمّدصلی الله علیه وآله نبودند، بلكه فقط عقیده داشتند كه محمّد پادشاهی بود كه با ذكاوت و سیاستش بر مردم چیره شد!!

و این سخنی بود كه ابوسفیان و معاویه و یزید و دیگر خلفا و حاكمانشان به آن تصریح كردند.


[1] صحيح بخاري، كتاب «التوحيد» .

[2] صحيح بخاري، ج8، ص204.

[3] صحيح مسلم، كتاب «الايمان» باب «الاسراء برسول الله...».

[4] صحيح بخاري، كتاب «بدء الخلق»، باب «ذكر الملائكه» .

[5] صحيح مسلم، ج1، ص99؛ صحيح بخاري، ج4، ص77.

[6] صحيح مسلم، كتاب «الايمان».

[7] صحيح مسلم، ج1، ص127.

[8] صحيح بخاري، كتاب «التوحيد» باب «في المشيئة و الارادة» .

[9] صحيح بخاري، ج8، ص192.

[10] صحيح بخاري، ج5، ص196.

[11] صحيح بخاري، كتاب «تفسير القرآن» ج5، ص217.

[12] صحيح بخاري، باب «الجنائز»، كتاب «الكسوف» .

[13] صحيح بخاري، ج2، ص71.

[14] قيامت (75) آيه 14.

[15] فتح (48)، آيه 1.